;




سعید و ما


از آفتاب نگاهش ترانه ها دارم

درون خاک شلمچه کسی قدم می زد

که واژه های بلند مرا رقم می زد....

ببار خط شکن بی دریغ ای باران

به شرح زخمی خون بر ستیغ، ای باران

ببار بردل مردان آخرین صحنه

به یاد غربت طوفان آخرین صحنه

ببار، واژه ی فریاد من تمام نشد

سعید رفته چرا داد من تمام نشد

هنوز قصه به قصه سعید دارم من

به قطره قطره ی عشقش امید دارم من

از آفتاب نگاهش ترانه ها دارم

به نام روح بلندش دلی رها دارم




:: برچسب‌ها: سعید
نوشته شده توسط سعید و ما در یکشنبه 90/7/17

.:: نظر::.





..............

Powered By blogfa.com Copyright © 2009 by vnoor
This Template By Theme-Designer.Com

منوی اصــــلی -------------------- Menu

دربــــــــــــــاره -------------------- About

سعید قصه نیست حقیقتی ست که شرح آن سخت است سعید پاسخ سوال ماست: زندگی چیست؟

دوستـــــــــــان -------------------- Links

آرشـــــــــیو -------------------- Archive

پیشـــــین -------------------- Previous

ابر برچســـــــب -------------------- Tag

دیگر مــــوارد -------------------- Others

امکانات جانبی
theme-designer.com