ببین زندگی را
ببین زندگی را چنان می درخشد
که بر ساقه ای سبز، خورشید
ببین زندگی را چنان می خرامد
که بر شط تاریک شبها، شفق
ببین زندگی را بر آورده سر
می آرد بهاران پر برگ و بر
ببین زندگی را در آغوش من
ببین زندگی را ثمر در ثمر
ببین زندگی را
که بر شاخه ای خسته اما سترگ
میزبان هزاران جوانه ست
ببین زندگی را
که در چشم آن کودک جستجوگر
شکوه هزاران کبوتر
پر از بال و پر
سراز پا نمی داند آری
ببین زندگی را
که از باد و باران فرو ریخته
و بر آن بلندایی آویخته
که تنها عقابان طوفان پرست
.....می یازند دست.....
ببین زندگی را و بالندگی را
که بر قلب ها پای گیرد
ودر عمق هر لحظه تا جای گیرد
همان لحظه تا بی نهایت
می گشاید
سفر از دل ذره گی
به آغوش پرماجرایی
که نامید آن را جهان، زندگی