درست مثل صدایی که نیست جنس صدا
درون کوچه باران، کنار لحظه ی ماه
کدام لحن عزیمت تو را به خود می خواند
کدام پاروی زخمی که حس رفتن داشت
مرا به لحظه ی گرداب شعر می کوباند؟
تو را هزار ترانه، سکوت کرد و نگفت
هزار واژه رنگین مرا به خود پیچید
و قرنهای گذشته مرا ندامت کرد
مرا به نقطه ی اوج هزار موج رساند...
و من سه قطره ی آخر شدم که پایان نیست.....
.
.
.