از آفتاب نگاهش ترانه ها دارم
درون خاک شلمچه کسی قدم می زد
که واژه های بلند مرا رقم می زد....
ببار خط شکن بی دریغ ای باران
به شرح زخمی خون بر ستیغ، ای باران
ببار بردل مردان آخرین صحنه
به یاد غربت طوفان آخرین صحنه
ببار، واژه ی فریاد من تمام نشد
سعید رفته چرا داد من تمام نشد
هنوز قصه به قصه سعید دارم من
به قطره قطره ی عشقش امید دارم من
از آفتاب نگاهش ترانه ها دارم
به نام روح بلندش دلی رها دارم
:: برچسبها:
سعید