تو، آن بهار روشن مشروحی،با حس بغضهای فروخورده
یک جام عاشقانه ی مستی ساز،با طعم لحظه های دل آزرده
زیبایی ای پرنده ی رویایی، فصلی پراز حقیقت و معنایی
فصلی پراز شکوفه ی شادیها، فصلی پراز درختِ ترک خورده
هنگامه ای درون نگاه توست، که شکل شاخه های درختانی ست
در عمق لایه های درون من، ریشه به پیچ وتاب جنون برده
سرمیخورم درون زمستانها، ره میبرم به شوق معماها
از خاطرات شهر صدای تو، تا کوچه های ساکت پژمرده
طی میکنم طریق سکوت امشب، ره میزنم به جاده ی دور از دست
با کوله ای به وسعت دلتنگی، از جاده ای که تاب مرا برده
............