سفارش تبلیغ
صبا ویژن

;




سعید و ما


ببین زندگی را....

ببین زندگی را

ببین زندگی را چنان می درخشد

که بر ساقه ای سبز، خورشید

ببین زندگی را چنان می خرامد

که بر شط تاریک شبها، شفق

ببین زندگی را بر آورده سر

می آرد بهاران پر برگ و بر

ببین زندگی را در آغوش من

ببین زندگی را ثمر در ثمر

ببین زندگی را

که بر شاخه ای خسته اما سترگ

میزبان هزاران جوانه ست

ببین زندگی را

که در چشم آن کودک جستجوگر

شکوه هزاران کبوتر

پر از بال و پر

سراز پا نمی داند آری

ببین زندگی را

که از باد و باران فرو ریخته

و بر آن بلندایی آویخته

که تنها عقابان طوفان پرست

.....می یازند دست.....

ببین زندگی را و بالندگی را

که بر قلب ها پای گیرد

ودر عمق هر لحظه تا جای گیرد

همان لحظه تا بی نهایت

می گشاید

سفر از دل ذره گی

به آغوش پرماجرایی

که نامید آن را جهان، زندگی

 

 

 




نوشته شده توسط سعید و ما در شنبه 92/11/12

.:: نظر::.





رعد یک سر انگشت....

باران هزار واژه ی مهر

دل بسته به رعد یک سرانگشت

از برق نگات می گریزد

این شب، شب تلخ کینه در مشت

 

تو سرزده تر از آفتابی

بر بام جهان که می نشینی

پیدایی ی آیه های عشقی

از بس که زلال و راستینی

 

می آیدم از نهایت تو در دل

آن واژه که من نخواهمش گفت

..........




نوشته شده توسط سعید و ما در جمعه 91/11/27

.:: نظر::.





سه نقطه ی آخر...

درست مثل صدایی که نیست جنس صدا

درون کوچه باران، کنار لحظه ی ماه

کدام لحن عزیمت تو را به خود می خواند

کدام پاروی زخمی که حس رفتن داشت

مرا به لحظه ی گرداب شعر می کوباند؟

تو را هزار ترانه، سکوت کرد و نگفت

هزار واژه رنگین مرا به خود پیچید

و قرنهای گذشته مرا ندامت کرد

مرا به نقطه ی اوج هزار موج رساند...

و من سه قطره ی آخر شدم که پایان نیست.....

.
.
.




نوشته شده توسط سعید و ما در چهارشنبه 91/9/1

.:: نظر::.





آئینه دار مهربانی پوش.....

آن بار درد کهکشان بر دوش، آن مرد

آئینه دار مهربانی پوش، آن مرد

آن راز خاموش جهانها، مرد تنها

تنهاترین مرد تمام کهکشانها

هرهفت شهر عشق در قلبش نهانی

شرح تمام واژه های آسمانی

.......

فرزند من بنشین و طاقت دار، شاید

مرد سفر در کوچه های شب بیاید

شاید بیاید باز با نان محبت

فرزند من بنشین و طاقت دار، طاقت

فرزندم ای دل بی قرار پر تب و تاب

امشب چرا پر می زنی از بستر خواب......

مرداد ماه 91




نوشته شده توسط سعید و ما در شنبه 91/6/4

.:: نظر::.





پرنده ی آه

برفراز دل، پرنده ی آه

پرزد و ترانه گشود

از کنار خانه ی ماه

دل شهاب خاطره ها شد

تیری زد بر هاله ی زمین

و زمین شکافت

آتشفشان عشق

از ذره های قلب زمین بارید

در کهکشان راه شیری

و خورشید

در انفجار آخر خویش

با تمام توان آن سرود را

که راز سر به مهر هستی ما بود

بر بی نهایت بودن ریخت.....

تابستان91




نوشته شده توسط سعید و ما در سه شنبه 91/5/17

.:: نظر::.





..............

Powered By blogfa.com Copyright © 2009 by vnoor
This Template By Theme-Designer.Com

منوی اصــــلی -------------------- Menu

دربــــــــــــــاره -------------------- About

سعید قصه نیست حقیقتی ست که شرح آن سخت است سعید پاسخ سوال ماست: زندگی چیست؟

دوستـــــــــــان -------------------- Links

آرشـــــــــیو -------------------- Archive

پیشـــــین -------------------- Previous

ابر برچســـــــب -------------------- Tag

دیگر مــــوارد -------------------- Others

امکانات جانبی
theme-designer.com