• وبلاگ : سعيد و ما
  • يادداشت : آبها تشنه تو هستند
  • نظرات : 1 خصوصي ، 1 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دوست عزيزم . ممنونم که داستان «تا بهشت راهي نمانده» را خواندي و نظرِ سازنده ات را با صداقت برايم نوشتي . خدمتتان عرض کنم، در سالگرد آزاد سازي خرمشهر عزيز، مراسمي از سيما پخش شد و به پدر شهيدي که 18 سال فرزندش در کُما بود و سپس شهيد بود، نمي دانم جايزه، لوح تقدير، از اين جور چيزها دادند، همان لحظه اين داستان را نوشتم .
    مسئله دوم اينکه، در داستان هاي دفاع مقدس، حتّي اشاره به يک «چفيه» خود نشانگر و راهنما و پيش برنده خط داستان است، ضمن اينکه من به مرغ عشقي که ديگر نمي خواند، امّا منتظر مانده و نمي رود، تا وقتي که آن جوان شهيد مي شود، مرغ عشق هم بال و پَر مي زند، اشاره کردم .
    باز هم متشکرم که داستان را خوانديد و خواهش مي کنم، داستان هاي ديگرم را بخوان و برايم نظراتت را بنويس . خوشحال مي شوم و اميدوار که بلاخره هنوز يک نفر، در يک گوش? دنيا، نظر لطفي به ما دارد . شب بخير - شهرابي